وبلاگ آقای امیرهوشنگ سوقندی_درمان اعتیاد دروس آکادمی کنگره60
| ||
گالری
"بنام قدرت مطلق"
در جلسات قبل چندین بار در مورد حس صحبت کردم. گرچه هنوز این مبحث ناتمام مانده است و هنوز باید در مورد آن خیلی صحبت کنیم، میخواهم از مبحث حس خارج شوم و برای اینکه تغییر ذائقه شود وارد یک بحث دیگر میشویم. مطلبی را که میخوانم مربوط به1381/4/1 است. این تاریخها را به این دلیل میخوانم که بدانید مطلب متعلق به کیست و مربوط به چه زمانی است و چه مدت از آن میگذرد. مطلب اینگونه آغاز میشود: همه حال از خلقت تا خلق دیگری در گردش و چرخش هستیم و چیزی که هست تبدیل است که انجام میپذیرد. هر تبدیلی برای خود مراحلی دارد که ما تابع آن هستیم یا میشویم و باز ادامه دارد. یعنی خلقتی آغازشده، یک شروع و یک پایان دارد. یک برداشت این است؛ وقتیکه به پایان رسید داستانی دیگر و ماجرایی دیگر آغاز میشود، اول خلق برای ما روز الست است، روزی که آغاز شد و انسان خلق شد. از دیدگاه دیگر اول خلق بیگ بنگ است که البته تفاوت زیادی باهم ندارند. آخر خلق قیامت است و نابودی تمام سماوات، و اذا الشمس کورت؛ روزی برسد که خورشید درهمپیچیده شود یا زمین ذرهذره شود و... ازنظر فیزیک هم این پیشبینی راداریم که اینها به هم خواهند ریخت و از دیدگاه دیگری وقتی به همریخت قیامت میشود و باز ممکن است خلق دیگری و یا دوباره برنامهریزی دیگری شروع شود و آغاز دیگری باشد. از همان اول ما بودهایم تا آخر هم ما هستیم و دائماً در حال چرخش هستیم، چه در این آسمان، چه در آسمان دیگری، چه در دنیا، چه در آخرت یا هر تصوری که فکرش را بکنید این آغاز هست. کما اینکه روز الست یا روز نخست را کسی به خاطر ندارد ولی چنین پیمانی یا چنین آغازی شد و از آن زمان تا امروز ما مراحلی داشتهایم که خدا میداند آن مراحل چه بوده است. از این آغاز تا این پایان چیزی که دائماً هست تبدیل است. اگر به هستی نگاه کنیم کارخانهای عظیم است که همهچیز در درون آن دائماً در حال تبدیلشدن است؛ افرادی به دنیا میآیند، میمیرند و باز تعدادی دیگر به دنیا میآیند، از نیستی به هستی و از هستی به نیستی تبدیل میشوند. درختان کوچک تبدیل به درختان بزرگ میشوند و... میبینیم که در همهچیز تغییرات و تبدیلات دائماً انجام میگیرد. آبها بخار میشوند، بالا میروند، بهصورت ابر درمیآیند، باران میشوند و دومرتبه تبدیل به بخار میشوند. وقتی خوب نگاه کنیم میبینیم در این چرخش و در تمام سطوح دائماً تغییر و تبدیل انجام میگیرد که البته این تغییر و تبدیل در جهت دانایی، آگاهی، علم و در جهت صلح حرکت میکند و روزبهروز در حال تغییرات است. اگر ما به زندگی خودمان نگاه کنیم در هر موردی تغییرات و تبدیلات را میبینیم. شما به ماشینها نگاه کنید؛ چه تغییر و تبدیلاتی انجام دادهاند! از آن روزی که انسان سوار حیوانات میشد و آنها را رام کرده بود، بعد گاری و درشکه بود، ارابه شد و تبدیل شد به ماشین. در این چرخش ماشین از کدام نقطه شروع کرد و به کدام نقطه رسید! هواپیماها از چه نقطهای شروع کردند و به چه نقطهای رسیدند! هواپیمایی که برادران رایت ساختند در ابتدا چند دقیقه یا چند ثانیه پرواز کرد، امروز تبدیل به چه چیزی شده! همهچیز را نگاه کنید شهرها، ساختمانسازیها، تلفن و موبایل و... از کجا به کجا رسید؟ اینها تغییرات بسیار عظیمی است که ما متوجه نمیشویم. هرکدام از ما یک موبایل داریم که همه کار برای ما انجام میدهد، تلفن ما هست، دوربین عکاسی و فیلمبرداری است و... یک وسیله کوچک بهاندازه پاکت سیگار ولی دنیایی کتاب و کتابخانه و اطلاعات در آن جمعآوریشده است. در اثر همین تغییر و تبدیلها است که ما به نقطه امروزی رسیدهایم. پس درهرسطحی نگاه کنیم این تبدیلات هست و انجام میگیرد ولی چیزی که اینجا مهم است و ما میخواهیم روی این نکته کارکنیم این است که هر تبدیلی برای خود مراحلی دارد. یک فرد مصرفکننده است، میخواهد یک آدم سالم شود، باید تبدیل شود و این برای خودش مراحلی دارد و همینطوری امکانپذیر نیست و... هر تبدیلی برای خودش مراحلی دارد و تا آن مراحل طی نشود انجامپذیر نیست. گندم هم که میکاریم ابتدا بوتهای سبز میشود، این علف سبز باید تبدیل به دانه گندم شود، این برای خودش مراحلی دارد و ما نمیتوانیم این مراحل را نادیده بگیریم. ما این را در صور آشکار و صور جسمی خوب قبول داریم، حس کرده و آن را درک میکنیم و به آن موقعیت هم میدهیم. ولی برای تغییر خودمان، رفتار و کردارمان و برای خصوصیاتمان این را در نظر نمیگیریم، یعنی میخواهیم فردی که سارق است در یک آن تبدیل به یک آدم سالم و صالح شود، در یکلحظه و بدون هیچ آموزش و هیچ اطلاعاتی. او میتواند این تغییرات را انجام دهد ولی بافاصله زمانی! به همین دلیل است که در مقوله اعتیاد میبینیم همه میخواهند یکشبه از یک انسان کاملاً بههمریخته تبدیل به یک انسان کاملاً صالح شوند و این کار امکانپذیر نیست. چیزی که مهم است ما برای هر تبدیل یک مبدأ، یک مقصد و یک هدف داریم. در کل خلقت هم نگاه کنیم؛ تغییر و تبدیلاتی که در خلقت است یک مبدأ دارد و از نقطهای آغازشده است و یک مقصدی دارد. از یک دیدگاه اولش را بیگ بنگ در نظر بگیریم، آخرش را انهدام جهان، از دیدگاه دیگر اولش روز الست و آخرش قیامت است؛ این دو مبدأ و مقصد است، اما همیشه در تبدیل یک هدف دنبال میشود، باید آن را پیدا کنیم. آن سبزی که میخواهد تبدیل به دانه گندم شود هدفی را دنبال میکند. گل وقتی میخواهد تبدیل به میوه شود مراحلی را طی میکند. مطلب جالبی برایتان بگویم که بدانید؛ درختان میوههایی که هستهدارند؛ مثل زردآلو و آلو و...اول گل میدهند بعد برگهایشان درمیآید، ولی درختانی مثل سیب و گلابی باید اول برگ بدهند بعد به گل بنشینند، به همین دلیل گاهی اوقات که سرما میزند تمام میوهها را از بین نمیبرد، ممکن است هسته دارها را از بین ببرد ولی بقیه را نه! بین پرانتز کمی اطلاعات کشاورزی هم به شما دادم.وقتی گل درخت سیب میخواهد تبدیل به سیب شود مراحلی دارد. گاهی اوقات سختیهایی هم دارد، میبینی تمام گلبرگهای این گل سیب یا گلابی که بسیار هم زیبا است میریزد، مثلاینکه جانش را گرفتهای پژمرده شده و مرده است، ته آن میماند، آرامآرام رشد میکند و تبدیل به میوه میشود؛ بنابراین میبینید که تبدیلشدن سختیهایی دارد، مراحل و شرایطی دارد. هدف از این تبدیل چیست؟ هدف از تبدیل گل به میوه، دادن میوه است. مبدأ و مقصد آن کجاست؟ هدفش چیست؟ دادن سیب است، دادن زردآلو است و... تولیدمثل حیوانات یا انسان مبدأ، مقصد و هدفی دارد. هستی هم هدف دارد، ما هم در تغییر و تبدیل خودمان این هدف راداریم. این تبدیل مراحلی دارد، این مراحل تبدیل باید حتماً انجام بگیرد، آن مراحل چیست؟ اولازهمه نقشه میخواهد. هر تبدیل که میخواهد انجام شود یک نقشه راه باید داشته باشد، که میخواهد از کجا شروع کند و به کجا برسد. بدون نقشه راه تغییر و تبدیل انجام نمیگیرد. اگر شما بخواهید انگور را تبدیل به سرکه کنید وقتی آن را برای طی مراحل داخل ظرف میریزید، نقشه راه مشخص است، باید چندین مرحله بگذرد تا برسد. در تبدیل سیب به سرکه نقشه راهش این است که باید ۱۴ مرحله طی شود؛ اول باید تبدیل به قند شود، قند تبدیل به الکل شود و... مرحلهبهمرحله حساب کنیم ۱۴ مرحله میگذرد تا سیب تبدیل به سرکه میشود. ۱۴ مرحلهای که باید طی کند تا برسد به سرکه سیب، نقشه راه است. هیچ تبدیلی بدون نقشه نیست. تمام هستی برای تبدیلشدن یک نقشه راه دارند که خداوند برای همه قرار داده است. دوم زمان است؛ یعنی تبدیل بدون زمان بههیچعنوان انجام نمیگیرد. با انجام تبدیل از یک مرحلهبهمرحله دیگر در کوتاهترین مدت، اکثراً این تبدیل در جهت تخریب است. اگر درآنواحد بخواهد تبدیل انجام بگیرد به همراه تخریبهای بسیار وحشتناک است. میبینید که در یک شهر یکمرتبه زلزله میشود، شهر آباد تبدیل به ویرانه میشود، چون در یکلحظه انجام شد یا مثلاً فرض کنید در ساختمانی مواد منفجره کار میگذاریم و در یکلحظه منفجر میکنیم، ساختمان میریزد پایین، این اتفاق در جهت تخریب میافتد، یعنی یک شوک بسیار عظیم وارد میکند. تبدیلاتی که بخواهد درآنواحد انجام بگیرد معمولاً با شوک و تخریب همراه است، به همین دلیل است که در زلزله این اتفاق میافتد. پس اگر ما بخواهیم یک انسان خیلی خیلی بههمریخته را در یکلحظه تبدیل به انسان صالح کنیم؛ یعنی معتاد است، مصرفکننده است تبدیل به یک انسان سالم کنیم، تخریبهای زیادی ایجاد میشود، یعنی یک شوک فیزیولوژی به او وارد میشود؛ بنابراین داشتن نقشه راه و زمان در تبدیل بسیار مهم است و مهمترین مسئله مرحله بعدی است که مسئله تغییر است. تغییر باید بهصورت عملیاتی انجام بگیرد، اگر تغییر انجام نگیرد تبدیل اصلاً انجام نمیگیرد. مبحث تغییر و تبدیل و ترخیص را در دروسمان داشتیم که در اینجا بازهم برمیگردد روی همان قضیه! یعنی برای تبدیلشدن، تغییرات از الزامات است و باید حتماً انجام بگیرد، اگر انجام نگیرد ما تبدیل نخواهیم داشت. اگر فردی وارد کنگره شود و بخواهد اعتیادش را درمان کند ولی نخواهد هیچگونه تغییری بکند و همان شازدهای که بوده، باشد؛ آیا او به درمان میرسد؟ آیا تبدیل میشود؟ نه! چون تبدیل بدون تغییر امکانپذیر نیست. میگوید چند سال است که میآیم و میروم، خیلی دوست دارم خوب شوم، بگویید باید چه کنم که به درمان برسم، به من نشان دهید و... پیشنهاد ما این است که باید تغییر کند وگرنه اتفاقی نمیافتد. هم در مقوله اعتیاد، هم در تمام مقولههای زندگی! دو نفر هستند که همیشه باهم دعوا دارند، دو زوج و یا خواهر و برادر بسیار بههمریخته یا... دائماً درگیر هستند و اصطکاک دارند، اینها هیچوقت تبدیل به دو موجود صالح که باهم درگیری نداشته باشند، نمیشوند. با دعا و طلب دعای خیر از دیگران و... نمیشود، دعای خیر برای کسی اثر میکند که خودش هم قدمی بردارد، بخواهد، حرکت کند و خودش عملیاتی اقدام کند، دعای خیر هم کمکش میکند، در غیر این صورت اثری ندارد؛ بنابراین اگر آنها بخواهند ارتباطشان باهم خوب باشد باید تغییر کنند. دو نفر هستند که دائماً باهم درگیری دارند و میخواهند تبدیل به دو آدم بدون مشکل شوند و هیچ تغییری هم در خودشان انجام ندهند؛ اینها تا قیامت درست نمیشوند، مگر اینکه در یک مرحلهای برگردند و از هم جدا شوند. پس برای تبدیلشدن باید حتماً تغییرات انجام شود و تغییرات هم در طول زمان است نه در یکلحظه. در لحظه تصمیم میگیری تغییر کنی و خوب شوی، فقط یک ساعت خوب میشوی و بعد دومرتبه همان خر سیاه و راه آسیاب، دومرتبه همان درگیریهای قدیمی و همان مکافات؛ بنابراین برای تبدیل مراحلی داریم، نقشه راه لازم داریم، پارامتر زمان را باید در نظر بگیریم و تغییرات هم باید انجام بگیرد، یعنی بدون تغییرات هیچ تبدیلی انجام نمیگیرد. تبدیلشدن مسئله بسیار مهم و باارزشی است که در اصطلاح عرفان به کسانی که تبدیلشدهاند میگویند ابدال. موضوعی را هم مطرح میکنند که من اطلاع کامل ندارم قصه است یا درست است! میگویند زمین بدون محبت خداوند نیست، حدود ۳۰۰ نفر اولیای خداوند هستند که بشر را هدایت میکنند، چون همیشه انسانهای صالح در زمین هستند، صالحین، محسنین، مقربین و... بعد میگویند از این ۳۰۰ نفر ۴۰ نفر اوتاد هستند؛ یعنی مثل کوه یا مثل میخ هستند، هفت نفر آنها ابدال هستند؛ یعنی کسانی که بدل شده یا تبدیلشدهاند. تبدیلشدن یکی از مسائل مهم هستی است، کار بسیار مهم و سخت و دشواری است. باید حتماً نقشه راه داشته باشد. ممکن است برای تبدیلشدن خیلی زحمت بکشید ولی نقشه راه نداشته باشید یا ممکن است زمان را در نظر نگیرید یا اینکه تغییرات انجام نمیگیرد، شما نمیتوانید تبدیل شوید، تغییرات باید مانند مثال طناب و دلو که در وادیها داریم انجام شود. طنابی که با دلو میاندازیم درون چاه آب، باید کمکم و میلیمتری پایین برود تا به آب برسد، وقتی به آب رسید باید پایین برود تا این دلو خالی پر شود. دلو خالی در فاصله زمانی تغییر کرد، فاصلهاش با منبع آب تغییر نمود تا رسید به نقطه صفر و دلو خالی پر از آب شد. پس تغییرات از مسائل عمده و مهم ما است و هیچ تبدیلی انجام نمیگیرد مگر اینکه اول این تغییرات انجام بگیرد. پس بدون تغییر هیچ اتفاقی رخ نمیدهد، اگر بخواهیم تبدیل شویم باید تغییر کنیم. باید از یک انسان بههمریخته به یک انسان آرام و متین تغییر کنیم، باید از یک انسان مصرفکننده بههمریخته تغییر کنیم. آنهایی که میخواهند اعتیاد را درمان کنند ولی تغییر نکنند هیچوقت حال خوشی ندارند، اصلاً تبدیل نمیشوند. ۲۰ سال گذشته اما میبینی هنوز هم من معتاد هستم، همان حرفهای رکیک را میزنم، همان کارها را انجام میدهم و اگر همان اندیشهها را داشته باشم، هیچ تبدیلی انجام نگرفته است. میدانید چیزی که دائم در مراحل نقشه کلی دارد چیست؟ میگوید: چیزی که در بین این مراحل تغییرات و تبدیلات وجود دارد و به ما مربوط میشود چیست؟ شاگرد: چیست؟ استاد: همین است که بین من و تو و بین کسانی که دوستشان داریم در جریان است. شاگرد: منظورتان محبت است! استاد: آری. آن چیزی که در این قضیه نقش دارد محبت است. یکی از مهمترین پارامترها که سوای نقشه راه، سوای مسیر و... بتواند با آن از یک انسان کاملاً بههمریخته یک انسان کاملاً متعادل ایجاد کند، محبت است. آری، اگر این امواج مطبوع الهی نبود ما به هم مطلبی نداشتیم که بگوییم و یا پیامی ارسال کنیم. اگر امواج محبت الهی بین ما نبود، ارتباط ما و دوستی ما اصلاً برقرار نمیشد. اگر دوست داشتن و محبت بین دو آدم که همدیگر را دوست دارند نباشد، مطلبی ندارند که به یکدیگر بگویند. آدمهایی که همدیگر را دوست دارند بین خودشان خیلی مطالب دارند که به هم بگویند، وقتی دوست ندارند مطلبی هم ندارند به هم بگویند. از اینکه بخواهیم ببینیم و لمس کنیم و اینقدر اندیشههایمان به هم نزدیک باشد. چه چیزی باعث میشود که همدیگر را لمس کنیم، ببینیم و حرف بزنیم؟ چیزی که انسانها را به هم متصل میکند و این پیوندها را نگه میدارد؛ محبت است. در خشم و کینه و...هیچچیزی نیست. دیشب فیلمی نگاه میکردم خیلی جالب بود؛ آرتیست فیلم به یکی گفت: کسی که انتقام میگیرد باید دو تا قبر بکند، یکی برای دشمنش و یکی برای خودش. وقتیکه شما انتقام میگیری باید یک قبر هم برای خودت بکنی! فقط برای دشمن نیست، کسانی که به دیگران صدمه زده و ضرر وارد میکنند، این کار را برای خودشان هم انجام میدهند. وقتی هم که محبت میکنی و کار مثبت انجام میدهی، عکس آن انجام میشود، یکی برای طرف مقابل است، یکی برای خودت. وقتی محبت میکنی و به کسی که تشنه است آب گوارا میدهی، هم او رفع تشنگی میکند هم خودت، اگر غیبت میکنی دو مشکل درست میکنی، یکی برای او، یکی برای خودت و... پس تمام ضربهها و ضررهایی که منفی است و ما میخواهیم به دیگران وارد کنیم دقیقاً آن را به خودمان میزنیم. این جمله قشنگ بود؛ کسی که انتقام میگیرد باید دو قبر بکند، یکی برای خودش یکی برای دشمنانش. تمام کسانی که برای دیگران قبر میکنند باید قبری هم برای خودشان بکنند. فکر نمیکنی که چقدر این موضوع اهمیت دارد! آیا اگر در درون سینه تو و من چنین چیزی نبود، چگونه میتوانستیم آنچه که تو میکنی و آنچه که من میخواستم بر دلها نوشته شود. میگوید فکر میکنی چقدر این موضوع اهمیت دارد، اگر در سینه من و تو محبتی نبود، چگونه میتوانستیم آن را به دیگران منتقل کنیم؟ باید در دلها رسوخ کند و در دلها اثر کند. انسان چیزی را میتواند به دیگران بدهد که داشته باشد و مالکش باشد، اگر مالکش نباشد نمیتواند بدهد. شما وقتی میتوانید محبت را به کسی بدهید که محبت را داشته باشید.۵۰ تومان پول میخواهی به کسی بدهی، باید داشته باشی که بدهی، اگر نداشته باشی نمیتوانی بدهی. محبت و عشق هم همینطور است، علم هم همینطور است. پس اگر نبود توانستیم بدهیم. اگر راهنما به رهجویش عشق نداشته باشد نمیتواند به او کمک کند، نمیتواند به او عشق بدهد. اگر رهجو راهنمایش را دوست دارد حتماً راهنما هم نسبت به رهجو عشق و محبت دارد که او دوستش دارد. چه میشد! پس دل من هم برای تو تنگ میشود و این از مهر است. اگر دلمان برای هم تنگ میشود به دلیل وجود مهر است. امروز و هرلحظه که میگذرد آن تفکر من و تو شکل دیگری که حکایت واقعی دارد پیدا میکند و این مهم و باارزش است و آنکه زبانها یکی میشود، همه دیدنها یکی میشوند و یاد آنها دلمان را هم تنگ و هم به هم نزدیک میکند. بارها گفتیم ریشه و پایه محبت آگاهی و دانایی است. به قول شیخ شهابالدین سهروردی؛ اگر کسی اطلاعات و دانش در جهت خیر داشته باشد میگویند معرفت در جهت خیر، اگر آگاهی و دانایی در جهت شر داشته باشد میشود معرفت در جهت شر. از معرفت در جهت خیر محبت پدیدار میشود. آدم جاهل نمیتواند محبت داشته باشد. کسی میتواند محبت داشته باشد که به دانایی رسیده باشد، سواد نه! ممکن است باسواد باشد ولی به دانایی نرسیده باشد، منظور مثلث تفکر، آموزش و تجربه است. پس ریشه و پایه محبت دانایی است باید به آن مرحله دانایی برسید تا تبدیل شوید به ابدال و آن هنگام تبدیل به محبت شوید، وقتی به محبت رسید آن موقع زبانها یکی میشود. بعضی انسانها به یک زبان باهم صحبت میکنند ولی حرف همدیگر را نمیفهمند. هردو نفر فارسی صحبت میکنند ولی تفکر همدیگر را درک نمیکنند. وقتی محبت برقرار بود، آن هنگام زبانها یکی میشود. الآن صحبت میکنیم ولی حرف همدیگر را درک نمیکنیم، منظورمان چیز دیگری است ولی چیز دیگری گفته میشود، دیدنها یکی نیستند، موضوعی را میبینیم اما هرکداممان موضوع دیگری تفسیر میکنیم، همه یک صحنه را میبینیم ولی دیدن هرکداممان با دیگری فرق میکند. میدانی که من را دوستان بامحبت از تنهایی رها نمودند. استاد میگوید میدانی که مرا محبت و دوستان از تنهایی رها نمودند، ما را هم همینطور، روی ما هم محبت و دوستان کارکردند، راهنماهای ما و بقیه همکاران؛ که از تنهایی و بیمحبتی رها شدیم. من تنها بودم و با افکار خود که فکر میکردم، اما فرمان صادرشده بود که از این یگانگی خود بیرون بیایم، میدانید تو را که در جمع هستی، البته نه بهتنهایی من، اما یاران درراهاند تو را دریابند. این مطلب مربوط به سال ۸۱ است. میگوید تو هم در جمع تنهایی اما نه بهتنهایی من، یعنی ۱۵ سال قبل میگوید میدانم تنها هستی ولی یاران درراهاند، منظور شما و امثال شما است که الآن آمدهاید. شمارا میفهمند ولی خواهند آمد و من فکر میکنم بیشتر از این موضوع رنجت دهد و در بیشتر برای ما تنگ میشود اما اینچنین نخواهد ماند، برای اینکه تو کار میکنی و به مسائل رسیدگی مینمایی، فرامین را طبق گفتههای قبلی یکبهیک اجرا میکنی و یا درصدد عمل آن هستی. این وقت تو را خوب پر میکند زیرا اکنون و حالا به این مطلب نیاز داری. کوشش تو راه را برای آنان که درراه هستند هموار مینماید. برای اینکه ما موفق شویم و به نتیجه برسیم باید کارکنیم. وقتی کار میکنیم به مسائل رسیدگی کنیم؛ یعنی همهچیز را مدنظر داشته باشیم، بنشینیم به هر موضوعی که به ما مربوط است نگاه کنیم و آنالیزش کنیم. فرامین دستورات الهی است، قوانین کشور، قوانین یا حرمت کنگره است. وقتی میگوییم فرامین را اجرا میکنیم یعنی اگر در کنگره ۶۰ میگوید هیچگونه پولی ندهیم و نگیریم، ما باید اجرا کنیم و... آنچه قوانین هست را اجرا کنیم. یک رهجو قوانین را اجرا میکند، حرمت کنگره را اجرا میکند، فرامین راهنما را اجرا میکند، بگوید سی دی بنویس، مینویسد، بگوید بخوان میخواند و... باید فرامین را کاملاً اجرا کند چون شاگرد نمیتواند به فرامین استاد عمل نکند و به رهایی هم برسد. باید رهجو فکر کند؛ واقعاً هم همینطور است که راهنما بیشتر از او میفهمد، اگر احساس کند که خودش بیشتر از راهنما میفهمد هرگز به درمان نمیرسد. نفعش در این است که بداند و باور کند که راهنما بیشتر میداند، آن موقع به درمان میرسد، در غیر این صورت علامه دهر هم که باشد باز به مرحله لازم نمیرسد. من هم حرفهای اساتیدم را دقیقاً اجرا میکردم و به مرحله لازم میرساندم. اگر من هم به حرف اساتید و راهنماهای خودم توجه نمیکردم قطعاً به نتیجه نمیرسیدم. وقتی این کارها را انجام میدهی وقتت را خوب پر میکند. الآن به مطلب نیاز داری که از روی سی دی بنویسی و کارهای دیگرت را انجام دهی و به شاگرد میگوید؛ هرچه تو تلاش و کوشش کنی، راه را برای کسانی که درراهاند و میخواهند بیایند به این مقصد، به این هدف، به این پروتکل و... برسند، هموار میکنی. جهان مملو از مطالبی است که قابل وصف نیست اگر به درون سفر کنی مطلبی در مورد سفر درون برایتان بگویم؛ سفر بیرون راحت است، رفتن به آمریکا، فرانسه و... بلیط میخری یا پولش را جور میکنی میروی، ولی سفر درون خیلی فرق میکند. وقتی میگوییم سفر درون یعنی باید بروی تا روز الست، از درون بروی تا آنجا، آنها در آرشیو و در حافظه هست، در بین آنها شناور شوی و غواصی کنی. مقداری از سفر درون که میگویند شامل این مطالب میشود و اینکه وارد فضای دیگری شوی و از این جهان وارد جهان درون شوی که خود جهان درون بهگونهای به جهان برون؛ یعنی خارج از جهان فیزیکی وصل است. اگر به جهان درون سفر کنی درخواهی یافت بیرون آنچه دیده میشود و میبینی، در مقابل درون، گویی، بیش نیست. تو درون انسانها را به خودشان آدرس و نشانی میدهی و یافتن نشان خودشان بسیار تا بسیار در دگرگونی آنها مؤثر است و امری است خدادادی یا طبیعی. استاد به شاگرد میگوید کاری که تو میکنی این است که درون انسانها را به خودشان آدرس میدهی. من در آموزشها هیچ کاری انجام نمیدهم جز اینکه درون خودتان را به خودتان آدرس میدهم، نمیگویم از بیرون دنبال چیزی بگردید، تمام وادیها، آموزشها و سیدیها و... آدرس خودتان را میدهد؛ چراکه خودتان را گمکردهاید. باید شاگردها خودشان را پیدا کنند، ما از بیرون به کسی آدرس نمیدهیم، میگوییم تفکر کن، با تفکر ساختارها آغاز میشود، مربوط به خودت است و... همه اینها آدرس دادن به خود انسانها است. کاری که میکنیم به انسانها آدرس میدهیم و میگوییم که اینها را به تو یاد میدهیم، خودت باید مسائل خودت را حل کنی. چون هیچ انسانی نمیتواند انسان دیگری را تغییر دهد، اصلاً امکان ندارد. سعی میکند، دعوتش میکند ولی خود شخص باید خودش را تغییر دهد، خودش باید تغییر کند. شیطان هم فقط پیشنهاد میدهد و دعوت میکند ولی شخص باید خودش قبول کند. در مسائل الهی هم باید خود شخص عمل کند، بهزور نمیشود انسانها را تغییر داد، هرکس خیال کند بهزور میتواند انسانها را تغییر دهد سخت در اشتباه است. شما نمیتوانید انسانها را بهزور به بهشت یا جهنم بفرستید، فقط میتوانید به آنها آدرس بدهید و تشویقشان کنید، خودشان راه بهشت یا جهنم را پیدا میکنند. باید حتماً خودشان، خودشان را تغییر دهند، برای اینکه در آنها تغییر ایجاد کنی باید به آنها ابزار، اطلاعات، آگاهی، شناخت و دانایی بدهی. اما حسین عزیز یا شاگرد عزیز؛ مذکر و مؤنث بودن هیچ مفهومی ندارد، در بعد تکامل لازمه احیای جسم، ابعاد دیگر مثلث است که بقای اصل محسوب میشود. ابعاد دیگر همان جسم، روان و جهانبینی است. میگوید در این قضیه فرقی نمیکند که مذکر یا مؤنث باشد، تکامل برای همه یکسان است و فرقی نمیکند. اصل تکامل در خلقت وجود است. اصل تکامل در خلقت وجود است نه مذکر و مؤنث بودن، آن وجود و آن موجود است که در مراحل تکامل حرکت میکند، اصلاً مهم نیست که این مؤنث است یا مذکر، ممکن است مؤنث از مذکر خیلی مستحکمتر باشد یا برعکس؛ بنابراین مذکر و مؤنث بودن مفهومی ندارد. به هر نوعی مثل آبوآتش و آنچه بین و تلفیقات آن است حیات بدون مسائلی که خلقشده امکان ندارد. تا همینجا مطلب را نگهدارید. در ادامه میرویم روی مبحث قرآن؛ وقتی برای اولین بار کتاب ۶۰ درجه را میخوانیم یک سری مطالب در مورد مواد و تریاک و... است که نگهبان صحبت میکند، اینها خیلی ساده است و شخص کاملاً میفهمد ولی در برخی مطالب استاد سیلور یا سردار صحبت میکنند آنجا دیگر فرد گیج است. مخصوصاً کسی که تازه کتاب را خریده، قاطی میکند، ورق میزند و نمیتواند بخواند یا اگر هم میخواند چیزی نمیفهمد، ولی بعداً که مدت رهاییاش بالا میرود و به شش یا هفت سال میرسد؛ تازه متوجه میشود مطالبی که استاد سیلور، رعد یا سردار صحبت میکنند، چیست و چه میگویند! آن موقع برایش جذابیت خیلی خاصی دارد. به همین دلیل میگویم کتاب ۶۰ درجه هیچ موقع بسته نمیشود چون کسی نیست که بگوید من همه کتاب ۶۰ درجه را خواندم و فهمیدم. حالا من راجع به قرآن صحبت میکنم این برای همه نیست، اینیک موضوع فوقبرنامه است. آنهایی که دوست داشتند توجه کنند، آنهایی که دوست نداشتند نه! ممکن است همه با افکار و اندیشههای مختلفی باشند تا امروز بعضی از اسامی را که میآوریم برخی فوراً در مقابل آن گارد محکم و قوی میگیرند که آقا اصلاً داستان چیست؟ اینها را من برای کسانی میگویم که دوست دارند، به آنهایی که دوست ندارند اصلاً هیچ کاری نداریم. پس اینیک برنامه فوقالعاده است. مطالبی که صحبت کردیم در مورد پاراگرافها بود و یکسری مسائل دیگر که در مورد ریتم عدد ۱۹ است. یکی تعداد حروف (ق) در سوره شماره ۵۰ بود که تعداد ۵۷ (ق) در این سوره وجود دارد و تعداد حروف (ق) در سوره شماره ۴۲ که آنهم ۵۷ عدد است. مجموع (ق) در دو سوره ۱۱۴ عدد است که به تعداد سورههای قرآن میباشد. مطلب دیگری که بررسی کردیم این بود که خود کلمه قرآن در قرآن ۵۷ مرتبه بهکاررفته است که مضربی از عدد ۱۹ است. مورد بعد توجیه قرآن است بهعنوان مجید که به تعداد حروف (ق) در دو سوره است؛ ق و القرآن المجید که اگر مجید را به حروف ابجد حساب کنیم؛ م=۴۰، ج=۳، ی= ۱۰ و د=۴ که خود کلمه مجید هم میشود ۵۷ که مضربی از عدد ۱۹ است. سوره پنجاه دارای ۴۵ آیه است، مجموع شماره سوره و تعداد آیات آن میشود ۹۵ که این هم مضربی از ۱۹ است. تعداد (ق) ها در همه آیات شماره ۱۹ در کل قرآن ۷۶ است که اگر تقسیمبر ۱۹ کنیم میشود ۴. نکته جالبی که در سوره پنجاه هست این است که ۱۳ بار از قوم لوط در قرآن یاد میشود که همهجا آن را بهعنوان قوم نام میبرد ولی یکمرتبه در آیه شماره ۱۳ سوره پنجاه که ما تعداد ق ها را حساب میکنیم بهجای قوم میگوید؛ عاد و فرعون و اخوان لوط که اگر اینجا هم از کلمه قوم استفاده میکرد میشد ۵۸ و مضرب به هم میریخت، یعنی روی اینها فکر شده و حسابشده است. تکلیفی که به شما گفته بودم برای این جلسه انجام دهید این بود که اعدادی را که در قرآن آمده باهم جمع کنید ببینید حاصل آن چه عددی میشود. اعدادی که در قرآن بهکاررفته این اعداد است؛ از عدد ۱ تا ۱۲ کاملاً بهکاررفته، در مورد عدد ۱۹ هم صحبت شده، آنجا که میگوید ۱۹ نگهبان بر آن گماردیم، تعداد نگهبانان جهنم ۱۹ نفر است، ۲۰ هم در قرآن داریم، از ۲۱ تا ۲۹ نداریم، عدد ۳۰ داریم بعد از ۳۰ عدد ۴۰ راداریم و اعداد ۵۰، ۶۰، ۷۰، ۸۰ و ۱۰۰ راداریم، ۲۰۰ و ۳۰۰ و سپس هزار، دو هزار، سه هزار، پنج هزار راداریم و بالاخره ۵۰ هزار و عدد ۱۰۰ هزار را هم داریم که مجموع این اعداد میشود ۱۶۲۱۴۶، اگر این عدد را تقسیمبر ۱۹ کنیم حاصل آن میشود ۸۵۳۴، یعنی بسم الله الرحمن الرحیم ۸۵۳۴ بار تکرار شده است. مطلبی دیگر را بهعنوان تکلیف جلسه بعد به شما میدهم، این تکلیف خیلی ساده است و آن این است که تعداد حروف (ی) و (س) را در سوره یس حساب کنید. که نگهبان این سوره پاراگراف یس است. من فقط خواستم شمارا با گوشهای از برخی مسائل آشنا کنم تا بدانید که بعضی از مسائل به این سادگی که ما فکر میکنیم نیست و برنامهریزی خاصی دارد. متشکرم.
تهیّه و تنظیم: مسافر حسین (لژیون پنجم نمایندگی عطّار نیشابور)
تایپ: مسافر جواد (لژیون یکم نمایندگی عطّار نیشابور)
موضوعات مرتبط: سی دی ها برچسبها: کنگره60, نمایندگی عطار نیشابور, متن کامل سی دی چرخش, شهرری [ چهارشنبه شانزدهم اسفند ۱۳۹۶ ] [ 9:47 ] [ Amir Hoshang Soghandi ]
|
||
[ فالب وبلاگ : وبلاگ اسکین ] [ Weblog Themes By : weblog skin ] |